...کاش امتداد لحضه ها تکرار با تو بودن است...
سخت است می نوش کسی دیگر بود...
شمع شب خاموش کس دیگر بود...
بایاد کسی که دوستش می داری ...
یک عمر در اغوش کسی دیگر بود...
سهم من از زندگی هیچ بود...
دل به هرکس خوش نمودم پوچ بود...
رنج غربت به تن خسته نشست...
دردتنهایی عمرم را شکست...
روزگارم برخلاف ارزوهایم گذشت.
من نه عاشق هستم...
ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...
من خودم هستم و ...
تنهایی و یک حس غریب ...
که به صد عشق و هوس می ارزد.
روی آلـــ ـت هستی نشسته ایم
و هنوز می اندیشیم كه
عـلم بهتر است یا ثــروت
صـداقت بهتر است یا بكـ ـــارت
و هـنوز نمی دانیم
فرق درد و لذت را
فرق عــشق و شـ ـ ــهوت را
فرق پرستـش و بع بع كردن را
و همه تلاشها بیهوده است
ما تا از فـرقمان بیرون نكشند
هیچ فرقی را نخواهیم فهمید